-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 18:56
دیدی دلم شکست ... دیدی که این بلور درخشان عمرمن بازیچه بود دیدی چه بی صدا دل پرآرزوی من ازدست کودکی که قدر آنرا ندانست افتاد برزمین... وچه آرام شکست.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 18:55
تنهایی من، همان انتظارم است و انتظارم، همان عشق و عشق تنها بهانه ی بودنم بی بهانه ام نکن بعد از رفتن تو چقدر غریب شده ام میان این همه آشنا … چند روزی است حجم تنهایی را بر روی قاب آبی دلم نقاشی می کنم نه قلم در دست من نیست من نقاش این تنهایی نیستم این خاطرات شب چشمانت است که قلم در دست گرفته .. و به حرمت شبهای تلخ من...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 18:53
برای تو ، مردن بهانه نمی خواهد ، وقت نبودنت خود مرگیست برای خودش
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 20:45
گفتند باد آورده را باد میبرداما تو که با پای خودت آمده بودی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 20:12
کـلافـه کرده ای مـرا... چـرا همیـشه خنـده هایـت از نوشتـه های من قشنگ تـر اسـت
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 20:09
عجب خیاط ماهریست دنیا که دل هیچکس را برایمان تنگ ندوخت
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 20:09
اگر به سکوتم گوش میدادی چه ها که نمیشنیدی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 20:05
بیش ترین دروغی که در این دنیا گفتم......... این کلمه است........ خوبم !!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 10:20
خسته ام از جنس قلابی آدم ها ... هی ...فلانی راهت را بگیر و برو... حوالی ما توقف ممنوع است...
-
کجا ایستاده ای ؟
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 10:19
بوی مهربانی میآید کجا ایستاده ای ؟ در مسیر باد !؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 10:18
دلم برای دیدنت گریست ..... بگذار بگرید تا یاد بگیرد هر آنچه خواست، همیشه نیست!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 20:12
همه چیز را خاک کردیم، دوستان مان، رویاهامان، و عشق هامان. »
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 19:43
nothing compares no worries or cares regrets and mistakes and memories made who would have known how bittersweet this would taste
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 19:42
I hate to turn up out of the blue uninvited but I couldn't stay away I couldn't fight it I hoped you'd see my face and that you'd be reminded that for me it isn't over
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 19:04
تو را آرزو نخواهم کرد، هیچ وقت !!!!!!!! تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی، با دل خود، نه با آرزوی من
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 19:01
مـــــــــن زخمــــــــهای بی نظیری به تــن دارم اما تـــــو مهــــربان تــــرینشان بودی ، عمیـــــق تــــرینشان ، عــــزیــــــــز تـــرینشان ! بعــد از تــــ ـــو آدم ها تنها خــــراش های کوچکی بودند بــر پوستـــــم که هیچ کـــــــدامشان به پای تـــــ ــــــو نــــــرسیــدند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 20:06
ســــکوت بلندترین فریاد من است و نگاه رساترین آوازم چرا نمی شنوی ؟
-
سر خاک من
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 20:02
سر خاک من اونی که بیشتر از همه اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه ...!! اونی که نخواست من رو بالاخره میاد دیدن جسدم ...!! اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو گرفته ...!! اونی که سلام نمیکرد میاد برا خدافظی ...!! عجب روزیه اون روز ...!! ... حیف که اون موقع خودم نیستم ...!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 20:01
دلم خوابی آرام میخواهد به دور ازتو ، ای اضطراب عصر مدرن
-
ولی من ندیده ام!
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 20:00
شب را دوست دارم ...! چرا که در تاریکی .. چهره ها مشخـص نیست !! و هر لحظـــه .. این امیــــد .. در درونـــم ریشه می زند ... که آمده ای .. ولی من ندیده ام!
-
پــرنــده کـه بــاشـی ..
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 19:56
گـاهــی آدمـــها عــاشق مــی شـونــد ، اشتـباهـی ! پــرنــده کـه بــاشـی .. امـّــا آســمـان نــباشـد ... حـــال ِ مـــرا مـی فـهـمــی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 17:47
✿ ・ در آغـوش خـــودَم هَـسـتَـم ... مَــن خــودَم را دَر آغــوش گــرفـتـه ام ! نَــه چَـنـدان بـا لـطـافَـت امَـــا وَفـــادار . . . وَفــــادار . . . ! ✿ ・
-
مـن را کشت!
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 17:44
این کـــــــــه نامش زندگیست مـن را کشت! مانده ام ... آنکه نامش مرگ است با من چـــــــــه مـی کنــــــد؟!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 19:07
دلم از نبودنت پر است... انقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد
-
مثل همیشه برو
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 19:04
اگر مردم پا به تشییع جنازه ام نگذار وقتی مرا درون کفن سفید میگذارند دست های سردم را نگیر وقتی زنده بودم نبودی حالا هنگام دفنم نمیخواهمت اشک هایت را بر بدن سرد و بی روحم نریز وقتی زنده بودم گرمم نکردی حالا که یخ بسته ام نمیخواهم گرمایت را اول عشقت دیوانه ام کرد و بعد که ترکم کردی تصمیم به مرگ گرفتم و اجل را برگزیدم آن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 18:59
تنها که باشی گاهی آرزو می کنی ؛ حتی اشتباهی ... !!! یک نفر اسمت را صدا کند . ....
-
عبــــــور...یعنی....من ....
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 15:15
عبور.... یعنی.... من .... که از همۀ حسِ سرد و بی تفاوتت، آروم و عاشقانه میگذرم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 15:13
امروزهرچه میگردم خودم راپیدانمیکنم دیروزتمام خاطرات با توبودن را دور ریختم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 15:12
گفتى که به درد هم نمیخوریم... اما هرگز نفهمیدى که من تو را براى دردهایم نمیخواستم
-
جاده جایی نرفت
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 20:52
یادت هست....؟ ! روزی پرسیدی این جاده کجا میرود...؟! و من سکوت کردم... دیدی ...! جاده جایی نرفت...! آن که رفت ، تو بودی