غم دانه دانه می افتد روی گونه هایم ، آری شور است طعم نبودنت !

نافم را که بریدند


نافم را که بریدند ، فاصله ها شد تقدیر من

آری از همان وقتها شروع شد بی تو بودنم . . .

اما مرا همین بس


اندیشه ات را با که میپرورانی ؟ 


خوش به حالش  


اما مرا همین بس  

که 


“دوستت دارم”

 

.........بخوان


آرام بخوان چون آهسته نوشتم ، 

 

 بی پروا بخوان چون از خود نوشتم

نزدیک کسی نخوان چون تنها نوشتم و 

 

 از دل بخوان چون با دل نوشتم  

 

دوستت دارم . .

آموخته ام........

آموخته ام هرگاه کسی یادم نکرد؛ 

 

 من یادش کنم
 

 

شاید او تنهاتر از من باشد . . .