خدایا ، تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم

یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده . . .

احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی 

 

 صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست 


...یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود 





...فقط برو.....

برو 
طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد 
مسافری در راه انتظارت را میکشد 
پس راحت برو 
برو 

میخواهی بروی؟ 


...انتظار مرا وحشتی نیست 


 بود 


...برای چه ایستاده ایی؟ 



..تردید نکن 



نترس برو...

 

نفس های آخر است 
برو 
به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟ 
برو 
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد 
خب برو 

این را بـــــه یاد بسپـــــار یک نفر ... یک جایی ... تمام رویاهاش لبخند توست ... و زمانی که به تو فکر می کنه ... ....احساس می کنه که زندگی واقعا با ارزشه .... پس هر گاه احساس تنهایی کردی ... این حقیقت رو به خاطر داشته باش!

 

دلی که سوخته، قلبی که شکسته، دیگر رنگی ندارد
تنهایی را باید خواند، باید که در این دلتنگی ماند
سهم من از زندگی این نبود، گناه من چه بود که این سرنوشت من شد
همچو شمع در این زندگی سوختم، و اینک پایان من است
ای دوست کاش در این پایان تو باورم کنی