همه ی بغض من
تقدیم غرورت باد!
غروری که
لذت دریا را به چشمانت حرام کرد . . .

.
نیمه گـُمشده ام نیستی که بـا نیمه ی دیگــر به جُستجویت برخیزم
تو تمام گُمشده منی . . .


در عمق آرزوی من است که در وجودت خانه ای داشته باشم ، حتی به مساحت یک یاد . . .

پناه بعضیا آسمونه ، پناه بعضیا جاده اس ، پناه بعضیا دریاس ، .....
دنیای بعضیا یه چشمه اس ، دلای بعضیا یه دریاس ، یه دریا مهربونی ، یه دریا عشق ،....
ولی پناه این همه مهربونی کجاست؟
اصلا پناه یعنی چی؟
مگه همه پناه دارن؟
یعنی همه یه جایی رو دارن که وقت بی کسیا و دل تنگیاشون بهش پناه ببرن ؟.....
همه رو نمی دونم !....
یعنی ؛ آخه راجه به خیلیا خیلی چیزا رو نمی دونم !
ولی این و می دونم هرکسی دوست داره یه جای امن و آروم داشته باشه ،
و هرکسی این جای امن و آروم رو یه جور تعبیر می کنه ،....
من بهش میگم پناه ......

 

راستی پناه تو کجاست؟
خونه ی یه مهربون ؟ آغوش گرم یه آشنا ؟
صدای قلب یه دوست ؟
یا یه تپش پر از اضطراب ؟
شایدم آسمون یا ماه .....
شایدم فرشته ها ....
آخه می دونی اونا آسمونی ان ، دوست داشتنی ان ، مهربونن .....
قلباشون شفافه ،.... دنیاشون بلوریه .... بلور دلاشون زیر نور ماه می درخشه ...
راستی پناه تو کجاست ؟
پناه تو این دنیاست ؟ یا آسمونش؟
شایدم جاده ها ....
آخه نمی دونی راه رفتن تو یه جاده ی شلوغ چقدر آرومه .....
اینکه اگه احساس کنی یه جایی تو این دنیا آرامش داره ،.....
حتی اگه اون پناه یه جای پر سر و صدا باشه ،
وقتی تو اون جایی و ازش آرامش می گیری ، آرومه .....
اگه دریا پناه کسی باشه ، حتی وقتی هم طوفانیه ، هر موجش یه دنیا لذته ....
ولی تا حالا به یه پناه همیشگی فکر کردی ؟
تا حالا به این فکر کردی که هر جایی که میشه پناهت ،....
تا یه مدتی پناه مهربونی می مونه ....
و کم کم از آرامشی که کنارش داری ، کم میشه .....
تا حالا فکر کردی اوج آرامش کجاست ؟
چرا پناه تو اون اوج نباشه ؟
اگه اوج آرامش دنیا پناهت باشه ،
تا همیشه یکی هست که مهربونه ، .....
یکی هست که دوستت داره ، .....
یکی هست که او ج مهربونیاشو برا تو گذاشته ،.....
یکی که همیشه به فکرته .....
یکی که هیچوقت ازت خسته نمیشه .... یکی که هیچوقت ازش خسته نمیشی ...
اون پناه یه مهربونه ....
یه مهربون با یه خونه گرم و آشنا ،
توی خونه اش یه دریا داره به وسعت دل همه عاشقا ....
آسمون خونه اش یه ماه مهربون داره ...
جاده نداره ، جون اینجا مقصده .
دیگه نیازی نیست راه بری و بازهم بری تا به یه پناه برسی ....
تو حیاط خونه اش یه نردبون داره که میرسه به آسمون ....
بالای اون نردبون یه آسمون ستاره اس ....
شاید اونجا ، همون بالاها .... یه اوجه ... اوج یه آرامش ....
می دونی ، آسمون عرش خداست....
و می دونی بهترین پناه کجاست ؟
خونه ی اون مهربون ..... آخه اون ، آسمونیه ....!
و آنوقت خوب می فهمی پناه دنیا کجاست؟
چرا که ؛ رسیدن به خدا یعنی اوج آرامش .

خدا این آغوش گرمت و از ما نگیرررررررررررررررر.....

 

خودکشی

احساس می کرد هدف خاصی برای ادامه زندگی ندارد. نه دیگر دخترها نظر او را جلب می کردند نه پول در آوردن. حتی تعلق خاطری به خانواده پرجمعیت خود حس نمی کرد. سرانجام خود را از ساختمان ۲۰ طبقه به پایین پرت کرد. حوالی طبقه دهم بود که متوجه شد هیچکس برای دیدن پرواز شکوهمندش سر بر نمی گرداند. حتی هیچ فرشته ای برای نجات او نیامده بود. قبل از اینکه مغزش متلاشی شود از این تنهایی بدجوری دلش گرفت و فشرده شد. دلش قبل از مغزش متلاشی شد