-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 شهریورماه سال 1392 22:01
یادت هست....؟! روزی پرسیدی این جاده کجا میرود...؟! و من سکوت کردم... دیدی ...! جاده جایی نرفت...! آن که رفت ، تو بودی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 شهریورماه سال 1392 21:59
مَنْ می دانم دِلَـم تا هَمیشه دَر وَسـط ترین نُقطهِ ی زِندگیتْ جا مانِده... جایی بِین خواسَتنْ ونَخواستن ... جایی بینِ بودَن ونبودَن ... جایی بینِ رَفتنْ ونرفتن ... جایی بِین ....... این نُقطه های خالی ... جــا ماندہ اَم......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 شهریورماه سال 1392 08:25
خداحافظ تابستان...حالا که میروی بگذار بگویم که روزهای گرمت به سردی گذشت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 19:42
هرگز در این جهان چیزی ندیده ام که حتی اندکی زیبا باشد مگر انکه فورا ارزو کرده ام که همه ی مهر من ان را دربرگیرد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 19:35
درست است که اعمال ما مارا میسوزانند ولی تابندگی ما هم از همین است
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 19:35
ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در چیزی که به ان مینگری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 19:32
هرچه بالاتر روی، از نظر آنان که پرواز نمی دانند کوچکتر به نظر خواهی رسید
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 20:20
آن روز مــن چــشــــــم گــــذاشــتــــــــم . . . تــــو قــــــایــــــــم شـــــدی . . . چــشــــــم که بــــــاز کـــــردم نــبــــــودی . . . ... چــنــــــد ســــالـی هــســت که نــیــســتـی . . . مــن دیــگــــه بــــازی نــمــی کــنــــــم . . . نــفــس کـــــــــم آوردم . . . بــیــــــــا بــیــــــــــــرون
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 20:20
اینجا زمین است ... رسم آدم هایش عجیب است! اینجا گم که مى شوى به جاى اینکه دنبالت بگردند فراموشت مى کنند!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 تیرماه سال 1392 11:31
خودم رادر گور می خوابانم و فکر می کنم باید سنگ قبری سفارش دهم تا رهگذران را_حتی لحظه ای_ بایستاند تا بدانند زیر این سنگزنی خفته است که هنوز به رویاهایش فکر می کند
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 تیرماه سال 1392 11:30
چون روح مرده درمزار مردگان خاموش و سرد بی آنکه بخواهم از روزنه ی روزگار در حال عبورم روحم روز به روز به کویری سرد و به تاریکی دور و گم میرود و این منم که در درون خود میشکنم صدای شکستنم را ننوازید من آهنگ مردنم را دوست ندارم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 تیرماه سال 1392 18:50
گول دنیا را مخور ......!! ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند بره های این حوالی گرگ ها را میدرند سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند .....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 تیرماه سال 1392 18:49
گرگ شده اند اینروزها ... کافی است سر به زیر باشی با بره اشتباهت میگیرند خیز برمیدارند برای دریدنت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 تیرماه سال 1392 18:49
آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند. اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه... آن جا که در میان خاک خوابیدی؛ «سنگ تمام» را می گذارند و می روند ...!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 خردادماه سال 1392 11:10
دعــــا میکــــنم . . . تـــــو را داشــتـه بــــاشـم . . . تـــــو . . . دعــــا مــی کنـــی .. دیگـــــر نبــــاشـــم ! ؟ ! . . . بیـــــــــچــاره خـــدا . . .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 خردادماه سال 1392 11:08
مـــــن چقـدر دلتنگم و چقـدر تشنه لبخند کسی که بــــــاران را میشناسد دریــــــا رامیفهمد و میداند سنگ سنگ است و نباید پـــــرتاب کرد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 خردادماه سال 1392 12:18
خیلی تلخ .. ... " سکوت " جز مرگ اندیشه ای نیست .. هوای بی کسی ام .. عجیب گرفته است .. دلتنگ سبکبالی های کودکانه ام .. قلب زخمی تنهایم .. کتیبه ای شد مدفون در دل روزگار .. دیگر مجالی نیست برای نگاشتن .. حجم دردهای ادمیان .. درون خسته ی شکسته ام را بیصدا و خاموش ساخته است ... ندایی شنیده نخواهد شد .. قلم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 خردادماه سال 1392 11:19
گاهے اوقات شاید تنها شادے زندگے ام این است که هیچ کس نمے داند تا چه حد غمگینم !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 خردادماه سال 1392 11:09
خــــدایا همه از تو می خواهند ...بدهی ! من از تو می خواهم....بگیری ! خـــــدایا این همه حس دلتنگی را از من بگیر
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 خردادماه سال 1392 11:06
این روزها خوبم ، کار میکنم ، شعر میخوانم قصه می نویسم و گـــــــــــاهی دلم که برایت . . . تنگ میشود تمام خیابانها را ، با یادت. . . پیاده میروم . . . بعضی از آدم ها به بعضی چیزها عادت نمی کنند...! مثل من، به نبودن تو !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 خردادماه سال 1392 18:25
همیشه بهم میگفت: "زندگیمی"... وقتی رفت بهش گفتم: مگه من زندگیت نبودم..؟؟ گفت: آدم باید برای رسیدن به عشقش از زندگیش بگذره..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 خردادماه سال 1392 11:33
بالاخـــــــــــــــــــــــره "او" من هم رفت.... برای همیــــــــــــــــــــــــشه رفت.... کــــــــــــــــــــــــا ش بــــــــــــــــــــــود.... کـــــــــــــــــــــــــــــاش بر میگشــــــــــــــت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 خردادماه سال 1392 11:32
و این تنها اتفاق این روزهای من است : " خرابم "
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 خردادماه سال 1392 11:30
نمیدانم رفتی یا فرار کردی..... بعضی ها می روند تا فرار نکرده باشند،بعضی ها فرار می کنند تا نرفته باشند..... ساده تر بگویم نیستی!!!!!!!! .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1392 12:14
" /> آن کسی را که دوستش داشتم آدم با گذشتی بود، از من هم گذشت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1392 12:13
من به آرزوی با تو بودنم نرسیدم اما مهم نیست . . . تو به آرزوی بی من بودنت رسیدی !!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 18:28
من و تو از همان روز اول، محکوم به از دست دادن بودیم! تو، همان یک ذره احساست را و من تمام زندگی ام را . . .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 18:27
همبازی قدیم! چشم نگذار... آنقدر دورم که با شمردن همه ی اعداد هم پیدایم نمیکنی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 18:27
چه چیز در این جهــــان... غریبانه تر از زنی است... که تنهـــــــایی اش را بغل میکند و میپوسد... اما.. حاضر نیست دیگر... کسی را دوست داشته باشد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 18:26
اولین بار نیست که گریه میکنم اما اولین بار است که گریه آرامم نمی کند...!!!