Görmediğimden değil, 

 

 yanımda olsan yine özlerdim

گریه نکن عــــزیـــزم ... من هسـتم

دلم که می گیرد ٬ آرام خودم را در آغوش می گیرم ...
خـــودم به تنهـــایی ٬
دست نوازشی بر ســــرم می کشم ... لبخند می زنم و آهستـــه می گویم :
"
گریه نکن عــــزیـــزم ... من هسـتم ...

خودم به تنهــایی ، هـــوای نداشته ات را دارم ! "

چه حس خوبیست

دلــــم کـــه میگـــــیرد

قـــــدم میـــــــزنم در سنــــــــگ فــــــــرش های خــــــــیابـــــــان

روی رد پــــاهــــــــای تـــــــو !

چه حس خوبیست

وقتی من ،تــــــــــــــــو میشوم

آرام میشود

دلم که میگیرد...

دستش را میگیرم حوالی خانه تو ..!

تابش میدهم نزدیکی های نفس کشیدنت..!

یاد بوسه هایت می افتد کمی گریه میکند ..!

آرام میشود! ...

دلم عجیب گرفته است

دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.