حساسیت فصلی

نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم . . .

دیگر دلم برای هیچکس تنگ نمی شود

دیگر دلم برای هیچکس تنگ نمی شود

حتی خودم

عادت مان دادند که نباید دلتنگ شد.....

نباید عاشق شد_ نباید دوست داشت

فقط زیر چشمی نگاه کن!

آه و حسرت هایت را در سینه نهان کن

و چشمان بارانیت را

زیر چتر رویاهایت بگیر!

بگو دلم دیگر برای هیچکس تنگ نمی شود

حتی خودم!

رفاقت

تاکنون دوستی را پیدا نکرده ام که  

 

به اندازه ” تنهایی ” 


شایسته رفاقت باشد
. . .

نمیدانم امروز چندمین روز است که از تودورم....!

برگرد ......که دلتنگتم.....!!!

گذشته ها را فراموش کردم ..... نمیدانم چرا...اما دلم میگوید: [برگرد

و این یعنی تنهایی

تنهایی دیوار قهوه های سر رفته از حوصله ام

اتاقی که چهار تاق باز ، روی من خوابیده

چشم هایی که از ساعت ، کار افتاده ترند

و شانه های تو ، که زیر بار ِ باران نمی روند

باید گریه ام را روی بی کسی هایم تنظیم کنم

و این یعنی تنهایی