سه ساعت تا اولین ترنم های سحر مانده
و من چه عاجزانه در پی کلمه ای
برای وصف حضورت هستم.
نگاه کن.......... با توام..........
ببین باران و برف چه بی ریا بر کتیبه های زمین میبارد
به زودی رهگذران بی ملال از سرمای زمستان نغمه ی عشق سر میدهند
و حتی سرما هم نمیتواند حرارت این عشق را کم کند