لعنت به..................

لعنت به روزی که دیدمت...............

حیف ارزشی که به تو دادم............

بشکند دستانم که دستهایت را گرفت........

و بازایستد قلبم که عاشقت شد.............

کور شود چشمانم که تو را نگریستند.........

و از همه مهمتر که من در این دنیا شناختمت

پس.........لعنت به این دنیا که تو را به من شناساند

 

من بیشتر از عشق به نفرت ایمان دارم چون هیچوقت ساختگی نیست..............

خواهی فهمید............

میدانم امروز صدایی غریب و نا آشنا به گوشت خواهد رسید..........

وتو خواهی فهمید که چگونه یادت میکنم و چقدر دلتنگم از دوری ات.............

دستانت خواهد لرزید و چشم به راه خواهی ماند

و حس خواهی کرد تمام احساساتم را......

هرگز ترکم نکن من تاب رفتنت را ندارم........

هرگز اشک های حسرتم آرام بخش لحظات مرده ام نخواهند بود............

شاید عهد ببندی که باز میگردی اما من سرنوشت را باور ندارم................

تمام لحظاتی را که برایم گذاشتی را بی تو نمیتوانم بگذرانم...............

عشقی دارم که تا لب گور با من است................

نگاه هایی هستند که تمام عمر می گریانند

راه هایی هستند که عادت کردن به آنها سخت وطاقت فرساست...............

قلب هایی هستند که زیر آوار درد تکه تکه شده اند...................

و انسان هایی هستند که هرگز فراموش نمیشوند

هرگز میندیش که من عشقی فنا پذیر دارم من عشقی دارم که تا لب گور با من است

نه................

نه زبان ها قدرت وصفت را دارند. .......  

و نه چشم ها جرئت نگریستنت را...............  

نه انگشتانم تحمل نوازش کردنت را دارند.........  

نه دستانم برای به آغوش گرفتنت دراز میشوند...........  

و نه عمرم برای یافتن یکی همانند تو کافیست....

 

.