مـــــن چقـدر دلتنگم

و چقـدر تشنه لبخند کسی که بــــــاران را میشناسد

دریــــــا رامیفهمد

و میداند سنگ سنگ است و نباید پـــــرتاب کرد


خیلی تلخ ..
 
...
 
" سکوت "
 
جز مرگ اندیشه ای نیست ..
 
هوای بی کسی ام ..
 
عجیب گرفته است ..
 
دلتنگ سبکبالی های کودکانه ام ..
 
قلب زخمی تنهایم ..
 
کتیبه ای شد مدفون در دل روزگار ..
 
دیگر مجالی نیست برای نگاشتن ..
 
حجم دردهای ادمیان ..
 
درون خسته ی شکسته ام را
 
بیصدا و خاموش ساخته است ...
 
ندایی شنیده نخواهد شد ..
 
قلم سرنوشت این هنگام نوشت ..
 
سکوت ابدی این دل ..
 
سهم من !!!!!!